صفحات

۱۸ مهر ۱۳۸۹

آیا می توان سکولاریسم را به معنای جدایی دیانت از سیاست دانست؟

 از بخش پرسش وپاسخِ کتاب اخلاق خدایان نوشته ی عبدالکریم سروش :

سکولاریته را معمولا چنین تعریف می کنند:جدایی دین از سیاست. نمی گویم این تعریف غلط است اما تعریف محدودی ست. یعنی همه سرزمین لائیسیته را فرا نمی گیرد .رفتن به عمق سکولاریته و تعریف دقیق آن انصافا کار مشکلی است .به قدری منابع مربوط به این مسئله وسیع است که انسان سر گیجه می گیرد .من هم به هیچ وجه مدعی نیستم که برآنها احاطه دارم . به هر حال سکولاریته دقیقا در مقابل دین حداکثری ؛یا خدای حداکثری آمد . اشاعره ی ما هم دین حداکثری داشتند.در اروپا هم این نحوه دیانت پیش آمد.دین حداکثری معنایش این است که همه چیز زیر نفوذ اراده خداوند یا دین است . حتی کسانی مثل دکارت معتقد بودند اگر خدا بخواهد ؛ می تواند دایره ای بیافریند که شعاعهایش با هم مساوی نباشند . او می گفت سر دو دو تا ؛ چهارتا هم باید انشاء الله بگویی ؛ چون ممکن است خدا نخواهد که بشود .سکولاریسم یالائیسیته عبارت است از قائل بودن به مناطقی در عالم که در آن مناطق اراده خداوند نافذ نباشد. این را شما کفر ندانید.   مثالش عرصه ی ریاضیات ؛عرصه ی برهان .(تعبیرات من برهنه است اینها را فیلسوفانه تر میشود ادا کرد تا برخی اشکالات را هم نداشته باشد  ولی من فعلا در مقام دقتهای فیلسوفانه نیستم .) سکولاریسم یعنی قائل بودن به مناطقی که در آن مناطق انشاءالله گفتن لازم نباشد . منطق و ریاضی و هندسه از شاخص ترین این مناطق است .تا زمانی که این مناطق محدود به عرصه منطق و ریاضی بود غمخالف چندانی نداشت و حداکثربحثی بین نظریه پردازان و فیلسوفان بود. اما رفته رفته مناطقی که در آنجا ها انشاءالله گفتن لازم نیست؛ وسعت یافت تا کشانده شد به عرصه سیاست .گفتند ما حتی در عرصه سیاست و عرصه مدیریت هم مناطقی داریم که انشاءالله وماشاءالله ندارد.یعنی اراده باری و حکم باری در آنجاها نافذ نیست .مخصوصا منطقه حقوق آدمیان منطقه ای اعلام شد مثل منطقه منطق .گفتند پاره ای از حقوق لازمه ی انسانیت است یونانیها از2500سال پیش معتقد بودند ماهیات اشیاء زیـر نفوذ  اراده خداوند نیستند . احکام و آثاری دارند ؛ که مال خودشان است؛ قابل سلب از آنان نیست وقابل اعطای به آنهاهم نیست .به این معنا سکولاریته یک میراث بسیار قدیم یونانی است . حکمای اسلام هم این مناطق غیرقابل نفوذ اراده خداوند را قبول داشتند و معتقد بودند که لوازم ماهیات قابل جعل مستقل نیست. یعنی ماهیت لازمهء خودش را با خودش دارد و خداوند فقط به او وجود می بخشد .این جمله از ابوعلی سینا خیلی مشهور است: خداوند زرد آلو را زردآلو نکرده است ؛ زرد آلو خودش بالذات زردآلو است . کاری که خدا کرده ؛ او را خلق کرده است .یا به عنوان مثال خداوند عدد 6 را زوج نکرده ؛ 6 زوجیتش مال خودش است ؛ تنها کاری که خداوند کرده ؛ اشیا ئی آفریده که شش تا هستند . به این معنا حکمای ما هم قائل به منطقه هایی بودند که در آن انشاءالله وماشاءالله نمی توان گفت . حال سوال این است که آیا عرصه  حقوق سیاسی از آنجاهایی است که اراده الهی وحکم دینی در آنجا جاری هست یا نه ؟ عده ای از فلاسفه به این نتیجه رسیده اند که جاری نیست وبه این معنا سیاست را از دین جدا کرده اند.بنده خودم معتقدم سیاست ذاتا ازدین جداست.این سخن دو معنا دارد.یکی اینکه مدیریت سیاسی ماهیت و تعریفی دارد که دینی و غیر دینی ندارد؛ به دلیل اینکه جوامعی داریم که سیاست دارند اما سیاستشان دینی نیست .دیگر این که حقوق آدمیان وبالاخص پاره ای از حقوق سیاسی ؛ همچون لوازم ماهیات ؛ متعلق به انسان اند و مشمول جعل و اعطا و سلب واقع نمی شوند و سیاست منبعث از این حقوق هم لاجرم چنین است .سیاست در پارادایم تکلیف حکمش با سیاست در پارادایم حقوق فرق می کند.سیاست ذر پارادایم حق است که ذاتا از دین جداست .شما اگر از من بپرسید خانواده دینی است یا غیر دینی؛جواب من این است که خانواده ذاتا"غیر دیتی است ؛چون خانواده های غیر دینی هم داریم .این بهترین دلیل است. ابن خلدون می گوید ؛ این که می گویند پیامبران آمده اند راه و روش زندگی و سیاست دنیوی را به مردم یاد بدهند درست نیست؛برای این که جوامعی وجود دارد که در آنجا پیامبری نیامده و دینی هم نبوده ؛اماسیاست در آنها هست و در ادارهء امور کشورشان هم در نمانده اند .مدیریت سیاسی(نه حقوق سیاسی)بالعرضدینی می شود؛ نه بالذات. یعنی اگر در جامعه ای دینی بود ؛رنگ دینی می گیرد؛مدیریت بر متدینان ؛مدیریت دینی می شود ؛مدیریت بر غیر متدینان غیر دینی .اما خود مدیریت سیاسی ذاتا"یک امر فرادینی است.حقوق سیاسی بالعرض هم دینی نمی شود.در ترکیه بودم برای عده ای از جوانها صحبت می کردم ؛به من گفتند که چرا در جامعه رسما حکومت شیعی است ؛چرا در قانون اساسی نوشته ایدکه مذهب رسمی کشور شیعه است. به آنها گفتم که این یک امر عرضی وتاریخی است . شما هم اگر در ترکیه یک حکومت دینی بپا کنید ؛حکومتتان حتما"سنی می شودچون اکثریت شما اهل تسنن هستید .این رنگی ست که جامعه به حکومت ومدیریت خویش می دهد.در جوامع لائیک اول مردم لائیک شدندبعد حکومت لائیک شد؛نه بالعکس.در آنجا هم از پایین به بالا سرایت کرد. حکومتهای لائیک مردم را لائیک نکردند ؛ مردم لائیک حکومتشان را لائیک کردند .عین این قضیه در مورد حکومت دینی صادق است. حکومت دینی؛مردم را دیندار نمی کند ؛مردم دیندار ؛حکومتشان را وادار می کنند به دین احترام بگذارد.این جنبه تئوریک بحث بود.اما آنهایی که میگویند نلاید حکومت دینی باشد یا جدایی دین از سیاست را ترویج می کنند؛مقصودهای دیگری هم دارندکه ازطریق شناخت مقاصدشان پیامشان را بهتر می توان شناخت.اولا"؛منظورشان این است که جکومت باید بیطرفی ایدئولوژیک پیشه کند.بی طرفی ایدئولوژیک یعنی چه؟یعنی به شهروندان برمبنای اعتقاداتشان حقوق وامتیازات ندهد.بازهم فرض کنیدشماشهروندهندوستان هستید ؛مسلمان هم هستید؛اعتقادات خودتان را هم می خواهید حفظ کنید؛در دل جامعه مشرک وبت پرست آنجا هم نمی توانید هضم شو ید.آیا شما مایلید حکومت تبعیض قائل بشود وبگوید چون شا مسلمانید از یک رشته حقوق محرومید؟ حکومت لائیک یکی از معانیش این است.معنایش این نیست که ارزشها را زیر پا بگذارد یا معنایش این نیست که ضدیت با دین بورزد .ثانیا"حکومت نبایدیک تفسیر رسمی ازدین را به مردم تحمیل کند.فرض کنیم حکومت دینی است وبه ارزشهای مردم هم احترام میگذارد؛اما آیا حق دارد بگویددین یک تفسیر بیشتر ندارد وآن تفسیر هم همین است که ما به شما تحویل میدهیم وشما حق ندارید نحوهء دیگری بیندیشید؟دین ملک عام است وتفسیر عالمانه وغیر عالمانه دارد اما تفسیر رسمی نه.آنهایی که قائل هستند به عدم جدایی دین از سیاست؛یکی از مقاصدشان این است که یک تفسیر رسمی از دین بر متفکران وشهروندان وجامعه نشینان نمی توان تحمیل کرد.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 نظرات:

ارسال یک نظر

 
ساخت سال 1388 وبلاگ شخصی داریوش رهازاد.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده